گردشی در اطراف شهر
سلاممممم به دخمل نازم لیانای شیرین و دوس داشتنیم عزیزدلم اینروزها خیلی سرم شلوغه و وقت نمیکنم بیام و برات اپ کنم عروسی عمو جون مهران هم نزدیکه هنوز هیچ تدارکی ندیدم اما شما هر روز شیرین تر و خوشمزه تر میشی ومن هر روز بیشتر از قبل نگران ایندت سه روز تو هفته ای که گذشت تب کردی و اصلا اصلا اشتها به غذا نداشتی چشمای خوشگل و درشتت ریز شده بود و همیشه دوس داشتی بخوابی و دیگه از شیطونیات خبری نبود خیلی بهانه گیر شده بودی ومدام منو میخواستی روز دوم بردیمت دکتر و گفتن شاید عفونت ادرار داشته باشی که این فرضیه با دادن ازمایش ادرار و کشت اون منتفی شد وما دست از پا درازتر برگشتیم تا این که ظهر روز چهارم وب...
نویسنده :
مامان
19:13